سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در شهادت عون و محمد

شاعر : مجید خضرایی
نوع شعر : مرثیه
وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
قالب شعر : غزل

دو گل آورده بود از بوستانی با صفا زینب            که تقدیم امیر خود کند در کربلا زینب
دو
شیر از بیشۀ شیران اولاد ابو طالب            به ایشان یاد داده رسم جنگ مرتضی زینب


کنار شاه دشت کربلا برد آن دو مه رو را            بزیر لب کلامی گفت با شرم وحیا زینب

برای جانسپاری پیش پایت ای گل زهرا            بیاورده همه داروندار خویش را زینب
سلیمان تـحـفـۀ نـاقـابل موری تقـبل کن           
اگر خواهی شود ای ذوالکرم حاجت روا زینب
پس از چندی همه دیدند زیر تیغ نامردان            صدایی می‌رسد از کودکان مادر بیا زینب
بیا مادر نما شیر طهـورت را حلال ما            که راضی گشت از جانبازی ما مصطفی زینب
حسین فاطمه آورد با خود نعش طفلان را            ولی بیرون نیامد از میان خیمه‌ها زینب

نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد، فراموش نکنیم موضوع آمدن حضرت زینب سلام‌الله‌علیها به نزد سیدالشهدا عليه‌السلام برای اذن میدان گرفتن محمد و عون است در هیچ مقتل معتبری نیامده و صحیح هم نمی‌باشد و لذا باید حتماً در قالب زبانحال خوانده شود در ثانی موضوع اجازه ندادن امام و قسم دادن حضرت زینب و ... را حتی در قالب زبان حال هم نمی توان بیان کرد زیرا طبق اسناد معتبر امام اصلاً مخالفتی برای به میدان رفتن این دو بزرگوار نداشتند. و نکته آخر اینکه این دو بزرگوار کودک نبودند بلکه جوانان رشیدی بودند و طبق روایات کتب معتبر همچون تاریخ الامم والملوک ج۵ ص ۴۴۷؛ الارشاد ج۲ص ۱۵۹؛ الـفتـوح ج۵ ص۱۱۱؛انساب الاشراف ج ۳ ص ۴۰۶؛ مُثیرُالأحْزان ۲۴۴؛ إعْلام الوَری ۳۴۶؛ بحارالأنوار ج۴۵ ص ۳۹؛ منتهی الآمال ۴۴۶؛ نفس المهموم ۲۷۶؛ مقتل امام حسین ۱۵۶؛ مقتل مقرّم۲۳۷؛ قمقام ۴۳۶؛ مقتل جامع ج۱ ص ۸۲۵ و ....  پس اذن گرفتن از امام جنگیده و تعداد بالایی از دشمنان را به درک واصل کرده اند. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.



برادر گرچه عبدالله زبیماری نشد همره            اگر رخست ندارد بهر تو گردد فدا زینب



حسینش گفت: داغ اکبرم بس باشد ای خواهر            مسوزان بیش از این قلب مرا ای باوفا زینب

سکوتی کرد و راضی شد به پرپر گشتن گلها            قسم چون داد آن دور از وطن را بر خدا زینب